داشتم کتاب جف اولسون رو می خوندم.می گفت از همین الان تصمیم بگیرید کارهای نیمه تمامتون رو تموم کنید

یه نگاه به زندگیم انداختمدیدم چقدر کارهای نصفه نیمه یا بعضا فراموش شده دارم که باید تمومشون کنم.

پریروز بعد از نماز صبح یهو به سرم زد شروع کنم به خوندن نمازهای قضام

من نزدیک به ده روز نماز قضا از روزایی که بیمارستان بودم ،دارم

پس سریع آخر دفترچه یادداشتم تعداد نمازهای قضام رو چوب خط گذاشتم و تا حالا چهارتا نماز ظهر و عصر خوندم و ان شاء الله وقتی تموم شد میرم سراغ مغرب و عشا

نماز صبح هم زیاد توی مشهد بعد از نمازهام خوندم.

میمونه اون نمازظهرهایی که وقتی کلاس سوم یا چهارم بودم بدون وضو می رفتم می خوندم:)))

   

امروز تعداد روزه های قضام رو هم نوشتم و اگه خدا قبول کنه از امروز شروع کردم به روزه گرفتن.واقعا این روزای کوچیک حیفن که از کنارشون بگذریم


خلاصه کمر بستم به انجام سریع کارهای پیش رو و تموم کردن کارهایی که عقب افتادند.

امروز وقتی پسرک گفت باید برگه ی مدرسه رو ببریم مرکز بهداشت و معاینه بشم .اولش گفتم ولش کن واسه بعد.ولی یهو بلند شدم و گفتم نه بعد فایده ندارههمین امروز.

خلاصه رفتیم برای معاینه و اونجا مچم رو گرفتند که پرونده ی خودت ناقصه و مراجعه نداشتی

دیگه قد و وزن و فشار و دور کمر رو گرفت و من رو ارجاع داد به ماما.

ماما ازم پرسید بات تماس نگرفته بودند که بیای؟.گفتم اتفاقا چند دفه زنگ زده بودن و من نیومده بودم:))

خلاصه معاینه سینه رو انجام داد و گفت قصد بارداری نداری؟

گفتم چرا اتفاقا.

بهم یه جعبه قرص اسید فولیک داد و گفت آزمایش های قبلیم رو هم بیارم و برم پیش دکتر مرکز که برام پرونده ی پیش از بارداری درست کنه.

دکتر مرکز هم پرونده تشکیل دادن و گفتن بیام واکسن کزاز بزنم.

خلاصههه یکی از کارهای فراموش شده م همین رفتن به مرکز بهداشت بود که شکر خدا به همین سادگی انجام شد والان به خودم قول دادم توی همین هفته برم و واکسن کزاز رو بزنم ان شاء الله⁦^_^⁩



امروز سر نماز خدارو شکر کردم بابت سالم بودن پسرم و خودمواقعا این نعمتیه که میلیاردها تومن میرزه و ما بابتش ان شاء الله تا آخر عمر ثروتمندیم⁦^_^⁩


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها